شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط
عهدی شکسته شدغم آن ماجراکه هستمَن کنتُ را غدیرنخواندی،مناکه هست
پیمان ببـند فرصت قـالـوبلیکه هست باشدعـلی خدا نه،ولی ناخدا که هست
بعدازخدابزرگ همه ماسواکه هست
نادعـلی بـخـوان وبگو یکـصدا عـلی فـریـاد کن به مـأذنـه،حـیّ عـلی عـلی هم فاطمه است حیدروهم مصطفی علی بعـد از خدا و بعـد رسـول خـدا،عـلی ساقیاست گر شراب نداری بیا که هست
یک یا علیاست فاصله از عشق تاعلییوسف!چه غم زمکر زنان،باش باعلی
وا میشـود تـمـامی درهـا بـه یـاعـلی لشگرگشاعلیاست ومشکلگشاعـلی
فرمانروا که بود وشه لافتیکه هست
هم مبـتـدای عـاشـقی ماست هـم خـبـر درکـوچهاش یـتـیـم و اسـیرند رهگذر
دور کــریـمهـاسـت گـدایـانِ بـیـشـتــر مـاسـائـلرکـوع عـلـینـیـسـتـیـم اگر
او اِنّــمــا ولــیّــکـماللهِ مــا کـه هـسـت
گفتی عـلیخـداست نه آئـیـنۀ خـداست پس هرچه ازبزرگی اودم زنم رواست
هـم ابـتدایصبح قـیامتهمانـتهـاست محشرصفی زوسعت آغوش مرتضاست
ای عـاشقان هجوم نیارید جاکه هست
نقّاش،حیدر است که عالم منقّش است مهرش حلول کرد به جان ودلم نشست دل عاشق علیاست،در این حُب دو آتشه است عاشق گـناهکار اگر شد درآتش است
اما حسابش ازهمه عـالم جداکه هست
تاریخ را سپـرد به ما،رفت مصـطفی قرآن ورقورق شد و عترت جداجدا آتش به در رسید وهمان شد که مرتضی فرق علی شکافت،بخون خفت مجتبی
عباس من!صبوربمان کربلاکه هست
زهرا نفس کشید که جان داشت ازعلی فـریاد اگر کـشیـد زبان داشت از علی
بازو، کبود بود و نهـان داشت ازعلی آن بی نشانهای که نشان داشت ازعلی
دل بیـقـراریافـتـنـش هرکجا که هست